رمان 🔥خیانت🔥

منا تسلیمی منا تسلیمی منا تسلیمی · 1403/06/22 15:31 · خواندن 1 دقیقه

پارت آخر

آدرین 

خیلی کلافه ام زنگ زدم به نینو

نینو: الو سلام رفیق خوبی

آدرین: الو سلام خوبم تو خوبی

نینو: خوبم کاری داشتی؟

آدرین: اره الان سره کاری

نینو: نه نیم ساعت دیگه باید برم

آدرین: به کمکت نیاز دارم ببین لایلا مرینتو دزدیده و از من می خواد باهاش ازدواج کنم میتونی با همکارات هم زمان بریزی خونه‌ی مایکل و لایلا همه رو بگیری مرینت خونه ی مایکله ولی مایکل تقصیری نداره بعدا مفصل برات توضیح میدم 

نینو: باشه پس من باهات تماس میگیرم ولی آدرس خونه مایکل رو ندارم برام بفرست

آدرین: باشه فقط میشه منم بیام؟

نینو: باشه ولی باید صبر کنی کار ما تموم بشه

آدرین: باشه خدا حافظ 

نینو: خدا حافظ

 

دو ساعت بعد خونه ی آدرین

 

مرینت: خیلی دلم برات تنگ شده بود آدرین 

آدرین: منم همین تور همه چیز خیلی خوب پیش رفت ولی نینو خیلی می خواست که بتونه لایلا رو بگیره ولی لایلا در رفت مایکلم به خاطر  این که شریک جرمه ولی ما رضایت دادیم ۶ ماه بیشتر حبس نمیکشه کامیلا هم با این که خیلی ضعیف شده ولی نجاتش دادن

مرینت: دلم برای کامیلا و مایکل می سوزه 

آدرین: منم

 

دو ماه بعد 

 

مرینت

سه روز پیش با آدرین ازدواج کردم و الان خیلی خوش حالم هر چند که باید دو ماه پیش ازدواج می کردیم ولی مهم اینه که به هم رسیدیم

 

پایان

 

سلام به زودی معرفی رمان جدیدمو میزارم و قول میدم که خیلی بهتر از این رمان بنویسمش